چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:مرید,شیخ,کوهستان,مریدان,داستان, :: 11:12 ::  نويسنده : مظفر نامجو

 

 

آورده اند که روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر می کردندی و به ریل قطاری رسیدندی که ریزش کوه آن را بند آورده بودی . ناگهان صدای قطاری از دور شنیده شد. شیخ فریاد برآورد که جامه ها بدرید و آتش بزنید که این داستان را قبلن بدجوری شنیده ام . مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را آتش زده بودند فریاد زنان به سمت قطار حرکت کردندی. مریدی گفت :" یا شیخ ! نباید انگشتمان را در سوراخی فرو بریم؟" شیخ فریاد کنان گفت:"نه! حیف نان ! آن یک داستان دیگر است."  راننده قطار که از دور گروهی را لخت دید که فریاد می زنند و جامه هایشان را آتش زده اند فکر کرد که به دزدان زمینی سومالی برخورد کرده پس گاز دادی و قطار به سرعت به کوه خوردی و همه سرنشینان جان به جان آفرین دادندی و مردندی . شیخ و مریدان ایستادند و شیخ رو به مریدان کردی و گفت: " قاعدتن نباید چنین می شدی! " سپس رو به یکی از مریدان کرد و گفت :" تو چرا لباست را در نیاوردی و آتش نزدی؟" که مرید گفت :" یا شیخنا آخر حالا سر ظهر است ! گفتم شاید همین طور ما را ببینند و نیازی به این کار نباشد!"



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

فنی | مهندسی | صنعتی | آموزشی | برق
درباره وبلاگ

مطالب برقی|صنعتی|آموزشی|موفقیت و ...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فنی-مهندسی و آدرس 7skyelectric.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 246
بازدید کل : 46298
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1